۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

سوته دلان





التماسِ دعا، خوش به سعادت‌تون که می‌رین روضه. جاتون وسطِ بهشته. ما که دنیامون شده آخرت یزید. کیه ما رو ببره روضه؟


مجید آقا تو رو چه به روضه؟ روضه، خودتی؛ گریه‌کُن نداری، والاّ خودت مصیبتی، دلت کربلاست. (ماچت کنم؟ ماچت می‌کنم‌آ)
داداش حبیب اهل روضه نیست. فقط سرِ خاکِ آقام دستمال گرفته بود دستش، می‌زد تو پیشونی‌ش. شبِ چهلم، عینک زده بود چشاشو کسی نبینه گریه کرده. بعدِ آقام نشست پای روضۀ من‌و غمِ من‌و خورد. منِ بدبختِ سرسخت.


خُب، چشی تر کردیم. ثوابش بره به‌حسابِ داداش حبیبم که اهلِ روضه نیس.


داداش حبیب گفته از این شبِ جمعه ـ شبِ جمعۀ خودشون که دوشنبۀ منه ـ اهلِ خونه که می‌رن روضه، یکی میاد خونه رو بپاد.


اِ اِ اِ، خونه‌پا زنه!! عاشقی‌یت! هیشکی خونه نیس الاّ من‌و اون‌و خُدا. خُدام که نَرو نیس با عاشقی‌یت.







هوووی کُمبُزه! غیظ نکن! توام یه سری تو سرا. (ماچت کنم؟ ماچت کنم؟ ماچت می‌کنم‌آ)

هیچ نظری موجود نیست: